تمایلات و باورهای ما باعث میشوند دنیا را آنگونه که میخواهیم ببینیم، نه آنگونه که واقعاً هست. به تعبیر دیگر ما آنچه را که دوست داریم، میبینیم نه آنچه را که واقعاً هست؛ بنابراین تمایلات ما باعث تحریف واقعیتها میشوند و واقعبینی ما را مختل میکنند. یکی از جاهایی که میتوانیم دخالت تمایلات و باورهای پیشین را در سامانۀ معرفتی خود ببینیم، هنگام بررسی شواهد و مدارک است. همانگونه که میدانیم معمولاً مدارک و شواهدی در رد یا تأیید یک نظریه وجود دارد. مسأله این است که انگیزههای شخصی ما در گزینش مدارک و شواهد و نیز در شیوۀ بررسی آنها تأثیر مستقیم دارند. دربارۀ تأثیر تمایلات و باورهای پیشین در مواجهه با شواهد و مدارک، سه نکتۀ مهم وجود دارد:
1) انسانها غالباً کوچکترین و بیاهمیتترین شواهدی را که باورهای پیشین آنها را تأیید میکنند، میبینند و آنها را ثبت و ضبط میکنند، ولی شواهد و مدارک مغایرِ باورهایشان را نمیبینند، یا آنها را نادیده میانگارند، 2) انسانها معمولاً شواهدی را که مؤیدِ باورهای آنهاست، به آسانی میپذیرند و نیازی به تحقیق بیشتر دربارۀ آنها نمیبینند، اما در برابر شواهدی که مغایر باورهای انهاست، به شدت جبهه میگیرند و در برابر آنها مقاومت میکنند و 3) انسانهای معمولاً دربارۀ مأخذ و سندِ سخنانی که موافق باورهای آنهاست، تحقیق نمیکنند، ولی اگر سخنی باورهای آنها را به چالش بکشد، بلافاصله به تردید دربارۀ مأخذ و سند آن میپردازند. برای درک بهتر این موضوع مهم، به مثالهای زیر توجه کنید:
مثال نخست: اگر کسی به شما بگوید: فرزند شما باهوشترین و شریفترین دانشآموزِ مدرسه است» شما بلافاصله این ادعا را میپذیرید و اصلاً نیازی به تحقیق بیشتر احساس نمیکنید و از گویندۀ این سخن هم طلب دلیل و مدرک نمیکنید، اما اگر کسی به شما بگوید: فرزند شما خیلی کودن و شرور است»، شما افزون بر اینکه چنین سخنی را نمیپذیرید، حتماً از گوینده طلب سند و مدرک میکنید.
مثال دوم: اگر کسی بگوید: هر روز صدهزار نفر از مردم دنیا مسلمان میشوند»، احتمالاً هر مسلمانی این جمله را بشنود، به سرعت آن را میپذیرد و در پی تحقیق دربارۀ سندِ آن برنمیآید، ولی اگر کسی بگوید: هر روز صدهزار مسلمان دین خود را ترک میکنند و دیگر دینها را میپذیرند»، حتماً هر مسلمانی در مقام جستجو و تحقیق برمیآید و از گوینده درخواست سند و مدرک میکند و در بررسی مدارک نیز نهایت سختگیری را به کار میگیرد تا کذب این ادعا را ثابت کند.
مثال سوم: اگر کسی بگوید: ایرانیها در فتحِ بابل به دینِ بابلیان احترام گذاشتند و با آنها در نهایت عدالت و محبت برخورد کردند»، ایرانیها این ادعا را به سادگی میپذیرند و از گوینده طلب دلیل و مدرک نمیکنند، اما اگر کسی بگوید: ایرانیها بابلیان را بیرحمانه اذیت و آزار کردند» حتماً از گوینده درخواست سند و مدرک میکنند.
مثال چهارم: اگر کسی بگوید: مثنوی معنوی پرفروشترین کتاب در آمریکاست»، عاشقان مولانا بلافاصله این سخن را میپذیرند و به هیچ وجه دربارۀ مدرک و سند این ادعا تحقیق نمیکنند، ولی اگر کسی سخنی بگوید که متضمن نقدی بر مولانا باشد، حتماً از او مطالبۀ دلیل میکنند و به آسانی سخن او را نمیپذیرند.
مثالهای بالا نشان میدهند که انگیزهها و تمایلاتِ شخصیِ ما هم بر نوع مدارک و شواهدی که برمیگزینیم و هم بر شیوۀ بررسی ما و چگونگی برخورد ما با مدارک و شواهد تأثیر مستقیم دارند. بدیهی است که این نوع دخالتها تا حد زیادی باعث تحریف واقعیتها و انحراف از آنها میشوند. کسی که صادقانه در پی حقیقت است، باید هنگام مواجهه با شواهد و مدارک، تا آنجا که ممکن است خود را از سیطرۀ انگیزههای شخصی رهایی ببخشد و در نهایت فارغدلی، با ذهنی باز، با واقعیتها روبهرو شود. به تعبیر مولانا میل» انسان را احول میکند و فراغت» نورِ چشم انسان است. برای آنکه بتوانیم واقعیتها را آنگونه که هست ببینیم، باید خود را از سلطۀ تمایلات و انگیزهها آزاد کنیم، وگرنه همواره همان را میبینیم که میخواهیم و این یعنی خودفریبی.
ایرج شهبازی
درباره این سایت